اما پرسش اصلی اینجاست: دریاچههای نمک چه نقشی در اکوسیستم و محیط زیست انسان دارند؟
شاید اگر بهجای اظهارنظرهای پراکنده و گاه بیاساس برخی باستانشناسان، تمرکز بیشتری بر کشف ارتباط آماری دقیق این دریاچهها با اقلیم میشد، تاکنون به نتایج ارزشمندی دست یافته بودیم.
البته تلاشهای باستانشناسان در مستندسازی پدیدههای تاریخی قابلتحسین است، اما اظهارنظرهای قطعی دربارهی مفاهیم باستانی باید بر اساس منابع معتبرتری مانند قرآن و نهجالبلاغه باشد. قرآن، افزون بر توصیف بسیاری از عجایب مورد نظر بشر، راهنمای پیچیدهای برای درک و رمزگشایی از «خط میخی» ارائه داده است. این نکته باید برای همهی پژوهشگران، بهعنوان اتمام حجت در نظر گرفته شود: ترجمهی خط میخی بدون بهرهگیری از راهنماییهای قرآن ممکن نیست.
در آینده، انسان از پذیرش و انتشار فرضیههای گمراهکننده افرادی مانند «رومن گیرشمن» پشیمان خواهد شد. این روند در تحلیل خط میخی نیز مشهود است؛ جملات و مفاهیم انتسابدادهشده به این خط، روزبهروز پژوهشگران را از حقیقت آن دورتر میکند.
ممکن است بپرسید: «خط میخی چه ارتباطی با دریاچههای نمک دارد؟»
پرسشی که خود نتیجهی تفسیرهای نادرست و تحریفشدهی پدیدههای باستانی است و نشان میدهد پذیرش مفاهیم واقعی برای بشر دشوار شده است.
اما پاسخ روشن است. بر اساس بررسیها و مطالعات انجامشده بر کتیبههای باستانی، تقریباً همهی دریاچههای نمک، بهویژه دریاچه ارومیه، بهصورت دستساز طراحی و اجرا شدهاند. این دریاچهها با هدف تغلیظ نمک تا چند برابر غلظت آب دریا و در نهایت، برای استفاده در فرآیندی با عنوان «درچاکرها» ساخته شدهاند.
فرآیند نهایی این چرخه، بخشی از یک سیستم برای تولید الکترولیت مورد نیاز جهت تأمین میدان مغناطیسی زمین بوده است. این فرآیند، محصولات ثانویهای نیز دارد که از جمله آنها میتوان به نفت و قیر اشاره کرد؛ موادی که نمود آنها در مناطقی مانند شوش و شمال خوزستان، بهویژه در منطقهی چاه رادیناس، مشاهده میشود.